پند پیرمرد
07 اردیبهشت 1394 توسط صهبای بهشتی
پند یک پیر مرد روی تخت بیمارستان در حال مرگ به فرزندش:
منتظر هیچ دوستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن. (همه رهگذرند)
زبان استخوانی ندارد ولی این قدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند. (مراقب حرفهایت باش)
به کسانی که پشت سرت حرف می زنند بی اعتنا باش آنها جایشان همان جاست دقیقاً پشت سرت. (گذشت داشته باش)
گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو می گیرد اصرار به برگشتنش نکن. (خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن)
عمر من هشتاد سال است ولی مثل هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان می رسد (تو این دقیقه های کم کسی را از از دست خودت ناراحت نکن)
قبل از این که سرت را بالا ببری ونداشته هایت را به پیش خدا گله کنی نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش.